حاج یوسف شالچیان
پانزدهم آبان مقارن با سالروز درگذشت شادروان حاج یوسف شالچیان (1368-1292) است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1397/10/01 ساعت 10:29
💠 وی که عمری تلاش آمیخته به گمنامی در عرصه فرهنگ داشت از شاگردان شیخ محمد حسین زاهد و بسیاری از علمای دیگر بود. او که در فعالیت های صنعتی نیز فعال بود سعی داشت تا محصول نهایی با قیمت مناسب تری به دست مشتری برسد. از خدمات فرهنگی وی حمایت از تاسیس مدارس نیکان و احسان و از حامیان مالی موسسه فرهنگی علوی بوده است.
☘️ خانه آقای شالچیان تبدیل شد به این حیاط [مدرسه] نیکان [واقع در خیابان شهید وارسته] که جای بزرگی هم بود و ساختش را هم خودش به عهده گرفت. تقریبا همه دارایی آن زمان ایشان بجز کفاف و عفافی که برای حداقل زندگی لازم داشت، صرف مدرسه شد. چندین سال خرج مدرسه را داد تا مدرسه روی پای خودش ایستاد. بعضی از خانه های اطراف را هم خرید و یکی یکی به مجموعه اضافه کرد. ابتدای کار نیکان، آقای بهشتی مدیر بودند و من معلم بودم و جواد آقا هم مستخدم مدرسه بود. ما سه نفر بودیم و یک کلاس اول داشتیم که 32 یا 33 تا بچه بودند، آقای نیرزاده هم هفته ای یک روز از علوی میآمد این جا و درس می داد. من که نمی دانستم اینجا بانیِ خاص دارد، فکر می کردم آقای علامه آدم های مختلفی را جمع کرده و اینجا را ساخته است.
گاهی می دیدم پیرمردی دم در نشسته است کمی بچه ها را نگاه می کند و میرود، جواد آقا او را می شناخت، من هم [بعداً] فهمیدم آقای شالچیان است چون پسرش در علوی یکی، دو سال از ما پایین تر بود، بالای ایوان هم [پای درس آقای علامه؛ او را] دیده بودم؛ ولی این که برای چه این جا می آید، خبری نداشتم. به همه هم گفته بود: راضی نیستم کسی در جریان باشد که من این کار را کردم. فقط آقای علامه و آقای بهشتی می دانستند و تمام.
همان وقت ها بنّایی هم داشتیم، هنوز تمام نشده بود. مثلاً تا دست شویی های مدرسه ساخته شود، همین جایی که الان سالن هست، پنج تا توالت با گونی درست کرده بودیم و باید کسی می ایستاد که بچهها گونی را کنار نزنند و اتفاقی نیفتد! به ناچار به خاطر بنایی هم که شده ایشان می آمد و میرفت، کارگر میآورد و میبرد. من می دیدم به بهانه های مختلف جلو میآید و به بچهها نگاه میکند و گاه گاهی اشکی هم می ریزد. بعدها فهمیدیم که این آدم علاوه بر اینکه همه این جا را به مدرسه دادهاست، شهریه هر بچه بی بضاعتی را که مدرسه ثبت نام بکند هم میدهد. آقای شالچیان به خود بنده هم چندین بار گفتند: هرکسی را پیدا کردید که سید و مومن باشد و بضاعت مالی نداشته باشد شهریه اش را می دهم. علاوه بر پول هایی که داده بود شهریه بچه ها را هم می داد.
📚 منبع: مصاحبه مؤسّسه متن با آقای علی دوایی (در دست انتشار).
☘️ خانه آقای شالچیان تبدیل شد به این حیاط [مدرسه] نیکان [واقع در خیابان شهید وارسته] که جای بزرگی هم بود و ساختش را هم خودش به عهده گرفت. تقریبا همه دارایی آن زمان ایشان بجز کفاف و عفافی که برای حداقل زندگی لازم داشت، صرف مدرسه شد. چندین سال خرج مدرسه را داد تا مدرسه روی پای خودش ایستاد. بعضی از خانه های اطراف را هم خرید و یکی یکی به مجموعه اضافه کرد. ابتدای کار نیکان، آقای بهشتی مدیر بودند و من معلم بودم و جواد آقا هم مستخدم مدرسه بود. ما سه نفر بودیم و یک کلاس اول داشتیم که 32 یا 33 تا بچه بودند، آقای نیرزاده هم هفته ای یک روز از علوی میآمد این جا و درس می داد. من که نمی دانستم اینجا بانیِ خاص دارد، فکر می کردم آقای علامه آدم های مختلفی را جمع کرده و اینجا را ساخته است.
گاهی می دیدم پیرمردی دم در نشسته است کمی بچه ها را نگاه می کند و میرود، جواد آقا او را می شناخت، من هم [بعداً] فهمیدم آقای شالچیان است چون پسرش در علوی یکی، دو سال از ما پایین تر بود، بالای ایوان هم [پای درس آقای علامه؛ او را] دیده بودم؛ ولی این که برای چه این جا می آید، خبری نداشتم. به همه هم گفته بود: راضی نیستم کسی در جریان باشد که من این کار را کردم. فقط آقای علامه و آقای بهشتی می دانستند و تمام.
همان وقت ها بنّایی هم داشتیم، هنوز تمام نشده بود. مثلاً تا دست شویی های مدرسه ساخته شود، همین جایی که الان سالن هست، پنج تا توالت با گونی درست کرده بودیم و باید کسی می ایستاد که بچهها گونی را کنار نزنند و اتفاقی نیفتد! به ناچار به خاطر بنایی هم که شده ایشان می آمد و میرفت، کارگر میآورد و میبرد. من می دیدم به بهانه های مختلف جلو میآید و به بچهها نگاه میکند و گاه گاهی اشکی هم می ریزد. بعدها فهمیدیم که این آدم علاوه بر اینکه همه این جا را به مدرسه دادهاست، شهریه هر بچه بی بضاعتی را که مدرسه ثبت نام بکند هم میدهد. آقای شالچیان به خود بنده هم چندین بار گفتند: هرکسی را پیدا کردید که سید و مومن باشد و بضاعت مالی نداشته باشد شهریه اش را می دهم. علاوه بر پول هایی که داده بود شهریه بچه ها را هم می داد.
📚 منبع: مصاحبه مؤسّسه متن با آقای علی دوایی (در دست انتشار).